معنی لمس کردن

لغت نامه دهخدا

لمس کردن

لمس کردن. [ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) بسودن. ببسودن. برمجیدن.ملامسه. مَس ّ. پرواسیدن. بپرواسیدن. (لغت نامه ٔ اسدی). بساویدن. پساویدن. (برهان). و رجوع به لَمس شود.

حل جدول

لمس کردن

سودن

استلام

مَس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

لمس کردن

بساویدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

لمس کردن

بسودن، دست‌مالیدن، سودن

فارسی به انگلیسی

لمس‌ کردن‌

Dab, Feel, Palpate, Touch

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

لمس کردن

ضربه، لمس، ملمس، وارد

فرهنگ فارسی هوشیار

لمس کردن

پر واسیدن پر ماسیدن عشق را کس وجود نشناسد هر دلی را وطن نپرماسد (سنائی) بر ماسیدن بساویدن بسودن مالیدن مرزیدن سودن سهستن (مصدر) دست مالیدن بپسودن بساویدن: بسودن چیزها محتاج توسط هوانبود در شناخت آن چیز که لمس کند.

فارسی به ایتالیایی

لمس کردن

palpare

tastare

فارسی به آلمانی

لمس کردن

Bringen, Dauern, Einnehmen, Einschlagen, Fu.hlen [verb], Nehmen

واژه پیشنهادی

لمس کردن

وامالیدن

ببوسیدن

معادل ابجد

لمس کردن

404

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری