معنی لم دادن

لغت نامه دهخدا

لم دادن

لم دادن. [ل َ دَ] (مص مرکب) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب. لمیدن. به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن.
- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن، یک بری تکیه کردن.


لم لم

لم لم. [] (اِ) به لغت مغربی قطف بحری است. (فهرست مخزن الادویه).


لم

لم. [ل َ] (اِ) اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن. استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامه ٔ مردم. آسایش. (برهان). لمیده به معنی آسوده و بر این قیاس و المیدن، یعنی آسودن و خفتن. و با لفظ داشتن و دادن و زدن به معنی واکشیدن و خواب کردن به فراغت است. (آنندراج):
نگه مست اداریزی و لب غربال جان بیزی
به چشم غمزه جا دارد به تخت عشوه لم دارد.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
کام دل مرا چه شود گر برآورد
شیرین لبت که لم زده بر متکای ماچ.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
|| رحمت و بخشایش. (برهان). رجوع به لمیدن و لم دادن شود.

لم. [ل َ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه: استالم. بالالم. سیاه لم. تلم. دیولی لم. زلم. اعلم (اَلم).اهلم. || آنجا که چیزی بدانجا فراوان است: یَلم لم، یعنی آنجا که یلم بسیار روید. چمازلم، آنجا که چماز بسیار بود. لمالم. و رجوع به لمالم شود.

لم. [ل ِ] (ع حرف) مرادف اَما. الا. اَلیس َ. اَلم. اِم. (دزی).

لم. [ل َ] (ع حرف) حرف نفی. نه. بی. نا. (منتهی الارب):
یکدم بکش قندیل را
بیرون کن اسرافیل را
پر برفتر جبریل را
نه لا گذار آنجا نه لم.
سنائی.

لم. [ل ِم م] (اِ) (شاید مأخوذ از لِم َ عربی به معنی چرا) در اصطلاح فارسی زبانان، سرّ پیشه ای. راز صنعتی. سرّامری: لم ّ این کار پیش فلان است، سرّ آن نزد اوست.
- برهان لم ّ، مقابل برهان اِن ّ.
- لم ّ کاری، فوت و فن آن. بند و گشای آن. سرّ خفی آن. حیله و چاره ٔ خفی ّ آن. حیله و چاره ٔ نهانی آن. راه آن. طریق آن: هر کار لمی دارد؛ طریقی و راهی دارد.
- لم کاری دانستن یا ندانستن، شیوه ٔ آنرا، کوک آنرا، طریق اعمال آنرا، حیله ٔ عملی شدن آن را دانستن یا ندانستن.

فارسی به انگلیسی

لم‌ دادن‌

Couch, Heel, Lean, Loll, Lounge, Recline, Rest, Sink

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

لم دادن

(مصدر) بر بالش یا مخده یا صندلی راحتی و غیره برای تمدداعصاب و استراحت تکیه کردن لمیدن: ساعتها پای کرسی لم میداد و دل نمی کند.

حل جدول

لم دادن

درجایی به راحتی تکیه دادن و افتادن.

در جایی به راحتی تکیه دادن و افتادن

فرهنگ معین

لم دادن

(لَ. دَ) (مص ل.) (عا.) تکیه دادن.

فرهنگ عوامانه

لم دادن

درجایی به راحتی تکیه دادن و افتادن است.

فارسی به عربی

لم دادن

تدل، غرفه الجلوس

فرهنگ عمید

لم

حالتی میان نشستن و دراز کشیدن،
پشت دادن به بالش برای استراحت،
* لم دادن: (مصدر لازم) تکیه دادن، لمیدن،

گویش مازندرانی

لم لم

سهل انگاری، کش دادن

معادل ابجد

لم دادن

129

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری