معنی لنگ کردن
لغت نامه دهخدا
لنگ کردن. [ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) اعرج کردن. اعراج. (تاج المصادر بیهقی). پای کسی را شکستن یا بریدن یا خشک کردن. به صدمتی یا به ضربتی پای او را از کار انداختن:
پای داری چون کنی خود را تو لنگ
دست داری چون کنی پنهان تو چنگ.
مولوی.
|| برجای ماندن یک یا چند روز در جایی گاه سفر. اقامت کردن در منزلی از منازل سفر. بیش از عادت توقف و مقام کردن. در جائی از سفر متوقف شدن. توقف کردن یک شب و بیشتر چاروادار و مسافر در عرض راه. در اثنای سفر در جایی مقام کردن. گویند در فلان کاروانسرا قافله چند روز لنگ کرده است. (آنندراج).
- لنگ کردن کاری، وقفه ٔ غیرعادی در میان کار آوردن. تعطیل کردن.
لنگ کردن. [ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) (اصطلاح زورخانه) بندی از بندهای کشتی گیران. حریف را در کشتی با لنگ که بندی است از فنون و بندهای کشتی به زمین زدن.
حل جدول
با فتح لام به معنی منزل کردن و توقف است در مسافرت.
با فتح لام به معنی منزل کردن و توقف است در مسافرت
فارسی به انگلیسی
Hobble
فارسی به عربی
عرقوب، کسیح
فرهنگ فارسی هوشیار
به صدمتی یا بضربتی پای او را از کار انداختن
فرهنگ عوامانه
با فتح لام به معنی منزل کردن و توقف است در مسافرت و با کسر لام به معنی زمین انداختن است.
معادل ابجد
374