معنی لهات
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی به فارسی
لهات
سوئدی به فارسی
زبان کوچک، لهات، ملا زه،
لغت نامه دهخدا
افلیکان. [اِ] (ع اِ) دو گوشت پاره است در گرد لهات. (منتهی الارب). بصیغه ٔ تثنیه، دو گوشت پاره ای که در گرد لهات است. (ناظم الاطباء).
حرقوة
حرقوه. [ح َ ق ُ وَ] (ع اِ) اعلای کام از حلق. (منتهی الارب). بالای لهات. بالای لهات از حلق. || استخوان سر سُرین. (منتهی الارب). حرقفه.
طل گرفتن
طل گرفتن. [طُ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طعام است قسمت زیرین سوراخ کودک را.
عمران
عمران. [ع َ] (ع اِ) دو گوشت پاره بالای لهات آویخته. (منتهی الارب). دو گوشت پاره که بر ملازه آویخته است. (از اقرب الموارد).
زبان کوچک
زبان کوچک. [زَ ن ِ چ َ / چ ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گوشت زبان شکل کوچک آویخته در حلق. (فرهنگ نظام). ملاز. ملازه. کده. لهات. کام.
معادل ابجد
436