معنی لو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (اِ.) = لب: شفه.
(~.) (اِ.) پشته، بلندی.
(~.) [ع.] (حر. ربط. شرط) اگر، گر. لولو.
(اِ.) خال (در بازی ورق).، یک ~ ورقی که یک خال داشته باشد.، دو ~ ورقی که دو خال داشته باشد.
(لُ) (اِ.) دام، تله (این کلمه به تنهایی کاربرد ندارد.)، ~ دادن راز کسی را فاش کردن مشت کسی را باز کردن.، ~رفتن گرفتار شدن به دلیل برملا شدن راز.
نوعی از حلوا، صفراء، زردآب. [خوانش: (لَ یا لُ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
پشته، تپه،
نوعی حلوا،
* لو دادن
* لو دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اسرار خود یا دیگری را فاش کردن،
* لو دادن چیزی: [عامیانه، مجاز] آن را مفت از دست دادن،
صفرا، زرداب،
اگر،
لب،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا
گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
عوعوی سگ، لبه، کنار، ته انتها، شیب کوه یا تپه
سربالایی، لگد، ساقه ی خزنده ی خربزه و هندوانه، نام درختی...
فرهنگ فارسی هوشیار
اگر گر (اسم) لب شفه.
فرهنگ فارسی آزاد
لَو، اگر (حرف شرط)، اگر (حرف تمنی و آرزو)، به معانی دیگر مثل تقلیل (واو) و یا مصدری نیز می آید،
معادل ابجد
36