معنی لولو

لغت نامه دهخدا

لولو

لولو. [ل َ / لُو ل َ / لُو] (ص) لوالو. مردم سبک و بی تمکین. (آنندراج) (برهان).

لولو. [ل َ / لُو ل َ / لُو] (اِ) لولب. نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء). لولا. و رجوع به لولا شود.

لولو. (اِخ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود.

لولو. (اِخ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه ٔ بزرگان را به دینار و بخشش بنده کرد و قصد گرفتن بهمن کردند تا دانسته شد و بهمن با بارین پرهیزگارکه رستم فرستاده بودش بگریختند و به مصر افتادند و بعد سالها داماد ملک مصر گشت و سپاه آورد تا پادشاهی از دست لولو بیرون کرد، کسایون را بکشت و لولو را به شفاعت بزرگان بخشید و از پادشاهی بفرستاد (یعنی ازکشور اخراج کرد)... (مجمل التواریخ و القصص ص 53).

لولو. (اِ) قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم. || فاروغ. یک سر دو گوش. کُخ. بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج) (برهان). وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. بخ. مترس اطفال. ضاغث. ضاغب. لولوخرخره. لولوخرناس. صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون در بر و دیگی بجای کلاه بر سر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است.
- امثال:
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد.

لولو. (اِخ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه. کوهستانی و معتدل. دارای 265 تن سکنه.آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

لولو. [ل َ ل َ] (اِخ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل.دارای 115 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

فارسی به انگلیسی

لولو

Bogeyman, Bogy, Bogyman, Bugbear, Hobgoblin, Pearl

فارسی به عربی

لولو

عفریه، لولوه

فارسی به آلمانی

لولو

Perle (f), Perle, Perlen, Teebu.chse [noun]

گویش مازندرانی

لولو

آلت تناسلی پسر بچه ی کوچک، لولو، موجودی خیالی و ترسناک جهت...

فرهنگ فارسی هوشیار

لولو آکنده

‎ انباشته به لولو. ‎، پر از لولو.


لولو

قسمی سگ کوچک جثه دراز پشم، یک سر دو گوش، صورت مهیب و ترسناکی برای ترسانیدن اطفال سازند


لولو فروش

(صفت) آنکه لولو فروشد: ز گوش و گردنش لولوخروشان که رحمت بر چنان لولو فروشان. (نظامی لغ. ) مروارید فروش

فرهنگ عمید

لولو

هیکل موهوم که بچه را از آن می‌ترسانند، شکل مهیب، لولوخره،

حل جدول

لولو

مروارید

فرهنگ معین

لولو خرخره

(خُ خُ رِ) (اِمر.) نک لولو.


لولو

(اِ.) شکل موهومی که بچه را با آن بترسانند.

معادل ابجد

لولو

72

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری