معنی لک و پک

لغت نامه دهخدا

لک و پک

لک و پک. [ل َ ک ُ پ َ] (اِ مرکب، از اتباع) از اتباع است و با فعل کردن و شدن صرف شود. تفسیر عبارتی که در عربی بضاعت مزجات گویند. (برهان). دار و ندار. || اسباب و ضروریات خانه از فرش و گستردنی و پوشیدنی و غیره که فی الجمله کهنه و مندرس شده باشد. (برهان):
آورد لک وپک ز برای من مسکین
با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت.
امیرخسرو (از جهانگیری).
که من مداحی و تمشیت لک و پک چند میکنم و صاحب لکی نشدم. (نظام قاری ص 144). لک و پک بر هم زده، یعنی اثاث البیت را فروخته و نقد کرده. (آنندراج). || تکاپوی. آمد و شد باتعجیل. (برهان). تک و پوی بود و فریفتن مردم و آرایش خود از هر نوع به رعنائی. (فرهنگ اسدی نخجوانی):
ای لک ار ناز خواهی و نعمت
گرد درگاه او کنی لک وپک.
رودکی.
عسجدی نام او تو نیز مبر
چه کنی خیره گرد او لک و پک.
عسجدی.

لک و پک. [ل ُ ک ُ پ ُ] (ص مرکب، از اتباع) هر چیز گنده و ناتراشیده. (برهان):
ای شوربخت مدبر معلول شوم پی
وی ترش روی ناخوش مکروه لک و پک.
پوربهای جامی.
|| بی هنر. مقابل هنرمند. (برهان).

حل جدول

لک و پک

اسباب و وسایل خانه

گویش مازندرانی

لک و پک

آهسته کار کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

لک و پک

‎ (اسم) اسباب خانه از فرش و اثاثه و غیره: آورد لک و پک زبرای من مسکین با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت. (امیرخسرو جها. لغ. )، بضاعت مزحات سرمایه قلیل. -3 تکاپوی آمدو شد با تعجیل.

معادل ابجد

لک و پک

78

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری