معنی لیا
لغت نامه دهخدا
لیا. [ل ِ] (ع اِ) لیاء. لیّاء. زمین دور از آب. (منتهی الارب).
لیا. [ل ِی ْ یا] (اِخ) نام یکی از دو دختر شعیب، زن یعقوب. نام دختر مهتر لیان که یعقوب او را تزویج کرد و یعقوب را شش فرزند از بطن وی در وجود آمد: روبیل، شمعون، لاوی، یهودا، زبالون (زابلون، قاموس الاعلام ترکی)، یشجر یا بشناجر (اساحر، قاموس الاعلام ترکی). (حبیب السیر ج 1 ص 23 و قاموس الاعلام ترکی):
یکی بود از آن هردو لیّا به نام
چو سرو روان و چو ماه تمام.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به لیئه شود.
هارماته لیا
هارماته لیا. [ت ِ] (اِخ) نام شهر برهمن ها. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1845).
ماسی لیا
ماسی لیا. (اِخ) همان بندر جنوبی فرانسه است که امروز آن را مارسی می خوانند. این بندر را جمعی از مهاجرین فوسه آ در حدود 600 سال پیش از میلاد بنا نهادند و پس از چندی چنان ترقی کرد که رقیب کارتاژ گردید. (اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ، ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی).
نام های ایرانی
دخترانه، خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
حل جدول
زمین دور از آب
صفورا، لیا
دختر شعیب پیامبر
صفورا ، لیا
دختر شعیب پیامبر
از دختران شعیب (ع)
لیا
دختر شعیب
لیا
از دختران شعیب
لیا
زمین دور از اب
لیا
زمین دور از آب
لیا
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
41