معنی لیت
لغت نامه دهخدا
لیت. (ص) لِه، چنانکه دانه ٔ انگوری بر اثر فشار یا بادنجان و کدو و بامیه بر اثر پختن بسیار.
لیت. (ع اِ) یک سوی گردن و یک سوی روی و هما لیتان. (منتهی الارب). صفحه ٔ عنق. آنجا که دو گوش بدان رسد از گردن. (مهذب الاسماء).
لیت. [ل َ ت َ] (ع ق) کاشکی. (منتهی الارب). کاچکی. (ترجمان القرآن). کاش. ای کاش. کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه ٔ آن کاشکی باشد و بعضی نوشته اند که لیت برای آرزوی چیزی است که حصول آن ناممکن باشد بخلاف لعل که برای آرزوی چیزی است که حصول آن ممکن باشد. (غیاث).
- با هزار لیت و لعل، با اگر مگر بسیار.
لیت. [ل َ] (ع مص) بازداشتن کسی را. برگردانیدن از آهنگ وی. (منتهی الارب). بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادر). || کم کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن).
فرهنگ معین
(لَ یا لِ) [ع.] (ق.) کاش، ای کاش.
فرهنگ عمید
کلمهای که در مقام تمنا و آرزوی چیزی میگویند، کاش، کاشکی،
* لیتولَعَّل: (قید) [قدیمی] کاشکی و شاید، بوکومگر،
حل جدول
گویش مازندرانی
هر چیز له شده
فرهنگ فارسی هوشیار
کاشکی کلمه تمنی کاش کاشکی. یا لیت و لعل. بوک و مگر کاشکی: منم از حرف تمنا و ترجی فارغ شسته از صفحه خاطر رقم لیت ولعل. (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر 232) یا با هزار لیت و لعل. با اگر مگر بسیار. (اسم) له (چنانکه دانه انگوری براثر فشار یا بادنحان و کدو و بامیه بسبب پختن بسیار) .
فرهنگ فارسی آزاد
لَیتَ، ای کاش، کاشکی، در تمنی و آرزوی شیء یا امری محال و یا بعید الوصول می آیدو از حروف مُشَبَّهه بِالفِعل است که ناصب اسم و رافع خبر می باشد،
معادل ابجد
440