معنی مؤلف
فرهنگ معین
گردآورنده، فراهم آورنده، نویسنده کتاب. [خوانش: (مُ ءَ لِّ) [ع.] (ص فا.)]
فرهنگ عمید
نوشتهای که مطالبی در آن گردآوری شده، تٲلیفشده،
کسی که مطالب کتابی را گردآورده باشد، تٲلیفکننده،
حل جدول
نساخ
فرهنگ واژههای فارسی سره
گردآورنده، نویسنده
کلمات بیگانه به فارسی
نویسنده
فرهنگ فارسی آزاد
مُؤَلَّف، تألیف شده، فراهم گشته، الفت یافته، کتاب تنظیمی از مطالب مأخوذه از منابع سائره،
مُؤَلِّف، الفت دهنده، جمع کننده و فراهم آورنده، گرد آورنده، نویسنده کتاب یا رساله یا هر اثر قلمی که مطالب را از مآخذ و منابع مختلفه بگیرد، تألیف کننده،
معادل ابجد
150