معنی ماب
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) بازگشت، (اسم) جای بارگشت جمع: ماوب: شعرا را در گاه او ماب شده و بخت بدار باب فضل در حضرت او در خواب گشته.
جلالت ماب
برزشمند (صفت) دارای جلالت: جناب جلالت ماب آقای. . .
فرانسه ماب
فرنگی نما (صفت) کسی که در رفتار و گفتار به فرانسویان تشبه کند فرنگی ماب
قدسی ماب
برساخته ی فارسی گویان اشو کردار (صفت) آنکه مقدس است (در احترام روحانیون بکار رود) : جناب قدسی ماب.
اروپایی ماب
(صفت) کسی که از آداب و رسوم و رفتار و طرز زندگی اروپاییان تقلید میکند کسی که تظاهر به شیوه های اروپایی میکند فرنگی ماب.
مغفرت ماب
(صفت) مرحوم مغفور (در مورد مرده استعمال شود) : } زرع و تربیت این جنس (برنج صدری) از مغفرت ماب میرزا آقا خان صدر اعظم نوری شد. . . { (الماثر و الاثار. 115)
تاجر ماب
(صفت) بروش و سیرت بازرگانان.
غفران ماب
زنده یاد آمرزیده (صفت) (عنوانی که قبل از اسم مرده آورند) غفران پناه.
فرنگی ماب
آنکه در رفتار و کردار خود شیوه فرنگیان پیش گیرد، کسی که بطرز فرنگی زندگی کند فرنگی نما کسی که باداب اروپاییان عمل کند متجدد
رسالت ماب
پیامبر پیغامبر رسول، (اسم) پیغامبر اسلام.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازگشت، مرجع، محلبازگشت
حل جدول
جای بازگشت
آیه های قرآن
این (پاداش پرهیزگاران است)، و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است:
هذا ذکر و ان للمتقین لحسن ماب
این یک یادآورى است، و براى پرهیزکاران فرجام نیکویى است:
و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب
و براى او [= سلیمان] نزد ما مقامى ارجمند و سرانجامى نیکوست!
معادل ابجد
43