معنی مادام توسو ، ویکتوریا و آلبرت
حل جدول
موزه مشهور لندن
مادام توسو، ویکتوریا و آلبرت
موزه مشهور لندن
مادام توسو
موزه تندیس های مشاهیر
موزه تندیسهای مشاهیر
ویکتوریا
آبشار مرزی زامبیا و زیمباوه
بزرگترین دریاچه آفریقا
پایتخت کشور سیشل
لغت نامه دهخدا
مادام. (ع ق مرکب) تا وقتی. (غیاث) (آنندراج). تا. تازمانیکه. این کلمه در عربی از افعال ناقصه است و «ما» در این لفظ مصدریه است که فعل مدخول خود را بمعنی مصدر گرداند. و مادام صورت فعل است و در معنی اسم واحکام اسم بر این جاری است چنانکه «توقیت ». پس این لفظ «مادام » برای توقیت مضمون جمله ٔ مدخول خود می آید. (از غیاث) (از آنندراج). و بدین معنی اغلب قبل از «که » استعمال شود: دانه مادام که در پرده ٔ خاک نهان است هیچکس در پروردن او سعی ننماید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 69).
مادام به شاه پشت بسته
پشت و دل دشمنت شکسته.
نظامی.
عاقل نکند شکایت از درد
مادام که هست امید درمان.
سعدی.
...بطن و فرج توأمند و فرزند یک شکم، مادام که این یکی برجاست آن دگر برپاست. (گلستان). || بمعنی مدام و همیشه نیز آمده. (غیاث) (آنندراج): و مادام مستمع را نگر. (منتخب قابوسنامه ص 168). و مادام رای خویش روشن دار. (منتخب قابوسنامه ص 174). غله فروش مادام بدبود و بدنیت باشد. (منتخب قابوسنامه ص 178). واو [زبیده] بر عباسه حسد کردی از بهر آنکه خلفیه مادام با وی آرمیدی. (تاریخ برامکه).
تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی.
سوزنی.
خوش خنده وزهرپاش مادام
ضحاک دهان و اژدها کام.
تحفه العراقین (ازآنندراج).
مانده همه سالکانش مادام
در سعی وقوف و طوف و احرام.
تحفه العراقین (از آنندراج).
شمس نزد اسد رود مادام
روح سوی جسد رود هموار.
خاقانی.
درون سنگ از آن می کند مادام
که از سنگش برون می آمد آن کام.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحیدص 250).
اگرچه باطرب می بود و با جام
دلش در بند شیرین بود مادام.
نظامی.
- مادام الحیوه؛ همیشه. مدام: و مادام الحیوه در مقام فرزندی و خدمتکاری باشیم. (حبیب السیر ج 3 ص 179).
- مادام العمر، مادام الحیوه. تا آنگاه که زنده باشد. رجوع به ترکیب قبل شود.
مادام. (فرانسوی، اِ) کلمه ٔ فرانسوی است بمعنی بی بی. خانم. بانو. بیگم. خاتون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بانو. خانم. (فرهنگ فارسی معین):
مادام تو گشت بهر ما دام
دل در بر دام تست مادام.
شیخ الرئیس افسر (از فرهنگ فارسی ایضاً).
فرهنگ فارسی آزاد
مادام، تا وقتیکه، تا زمانیکه،
مادام الحیات، مادام العمر
مادامُ الحیات، مادام العُمر، تا حیات ادامه دارد، تا آخر عمر،
فرهنگ معین
[ع.] (ق.) تا وقتی که، تا زمانی که.
[فر.] (اِ.) خانم، بانو، در خطاب به بانوان شوهردار غیر مسلمان.
فرهنگ واژههای فارسی سره
تا هنگامیکه
فارسی به انگلیسی
Victoria
معادل ابجد
1850