معنی ماده غذایی مطلوب دام
حل جدول
کنجاله
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
دام دام. (اِ صوت) حکایت صوت دهل و مانند آن. نام آواز طبل و مانند آن.
- از نو دام دام، یا از سر نو دام دام، از سر گرفتن. از نو آغازیدن. دبه کردن.
دام دام. (اِ) تام تام. رجوع به تام تام شود.
مطلوب
مطلوب. [م َ](ع ص) خواسته و جسته.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). جسته و خواهش کرده.(آنندراج). خواسته از حق و جز آن. ج، مطالیب.(از اقرب الموارد)(از محیطالمحیط). درخواست شده و تجسس شده و طلب شده و خواهش شده و تقاضاشده و لازم شده و ضرورشده و احتیاج داشته شده و هر چیز آرزوشده و خوش آیند و مرغوب. مقصود و میل و خواهش.(ناظم الاطباء):
تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب وهم طالب
تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.
ناصرخسرو(دیوان چ سهیلی ص 362).
و انفاذ کار و ادراک مطلوب جز به سعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود.(کلیله و دمنه). و آنچه مطلوب جهانیان است... بیافت.(کلیله و دمنه). آن چهار که مطلوب است بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید کسب مال است ازوجهی پسندیده.(کلیله و دمنه).
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.
وصال تست اگردل را امیدی هست و مطلوبی
کنار تست اگر غم را کناری هست و پایانی.
سعدی.
|| معبود:... و ان یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب.(قرآن 73/22). و رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی ج هفتم ص 160 شود.
دام
دام. (اِخ) موضعی است به جنوب مکران.
فرهنگ عمید
مربوط به غذا: برنامهٴ غذایی،
مناسب برای تغذیه، خوراکی: مواد غذایی،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دلپذیر، دل خواه
کلمات بیگانه به فارسی
دلخواه
مترادف و متضاد زبان فارسی
پسندیده، خواسته، خوشایند، موردنظر، دلخواه، محبوب، مرغوب، مساعد، مطبوع، مقبول، مقصود،
(متضاد) نامطلوب
فرهنگ فارسی هوشیار
خواسته و جسته، درخواست شده، خوش آیند، آرزو شده، مرغوب، میل و خواهش
فرهنگ فارسی آزاد
مَطلُوب، خواسته شده، مورد رغبت، مورد میل،
واژه پیشنهادی
عزیز
فرهنگ معین
(اِمف.) خواسته شده، طلب شده، (ص.) دلپسند، خوش آیند، محبوب، معشوق. [خوانش: (مَ) [ع.]]
معادل ابجد
1903