معنی ماری کوری

حل جدول

ماری کوری

اولین کسی که دو بار برنده جایزه نوبل شد

برنده نوبل شیمی در سال 1911 میلادی


ماری اسکلودوسکا کوری

فیزیک [1903] کشف رادیو اکتیویته. شیمی [1911] انزوای رادیوم خالص

برنده نوبل فیزیک سال 1903 برای کشف رادیو اکتیویته


کشف ماری کوری

رادیوم

سخن بزرگان

ماری کوری

نمی توانید به ساختن دنیای بهتر امید داشته باشید؛ مگر آنکه تک تک افراد جامعه پیشرفت کنند. به این منظور هر یک از ما باید جز اینکه به پیشرفت خود می اندیشد، در برابر همه افراد بشر نیز احساس مسؤولیت کند. وظیفه ما این است که برای کسانی که می توانیم، مفید باشیم.

زندگی برای هیچ کس آسان نیست. اما که چه؟ باید پشتکار و از همه مهمتر اعتماد به نفس داشته باشیم. باید باور کنیم که هر یک برای انجام کاری استعداد داریم و آن کار باید انجام شود.

هیچ گاه ازدواج نکردم، چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقاً نقش یک شوهر را به تناوب برایم ایفا می کردند؛ یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می کرد، یک طوطی داشتم که تمام بعد از ظهر بد و بیراه می گفت و یک گربه که همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت!

در زندگی از هیچ چیز نباید ترسید، باید آن را فهمید!

در زندگی، از چیزی نباید ترسید، باید آن را درک کرد.

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

کوری

کوری. (حامص) نابینایی را گویند. (برهان). نابینایی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نابینایی. فقدان حس باصره. (فرهنگ فارسی معین). عمی. (ترجمان القرآن). بطلان حاسه ٔ بصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
ز کوری یکی دیگری را ندید
همی این بر آن، آن بر این بنگرید.
فردوسی.
همه مردمش کور بودی به چشم
یکی را ز کوری ندیدم به خشم.
فردوسی.
به دیده کوری دختر نبیند
همان داماد بی آهو گزیند.
(ویس و رامین از امثال و حکم ج 3 ص 245).
بدین کوری اندر نترسی که جانت
بناگاه از این بند بیرون جهد.
ناصرخسرو.
آن یکی کوری همی گفت الامان
من دو کوری دارم از اهل زمان.
مولوی.
کوری عشق است این کوری من
حب یعمی و یصم است ای حسن.
مولوی.
نخواهم گندم سلطان صانع
به کوری گردم از دو دیده قانع.
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی).
کَمَه ْ؛ کوری مادرزادی. (منتهی الارب).
- شب کوری، عشا. عشاوره. (منتهی الارب). عاجز بودن از دیدن در شب. فقدان یا ضعف بینایی در شب.
- کوری چشم فلانی، یعنی به رغم او. (از آنندراج). به رغم فلان. (از غیاث):
کوری چشم رقیبان بینش ما شد زیاد
همچو آتش خار اگر در دیده ٔ ما ریختند.
صائب (از آنندراج).
- کوری کسی، علی رغم او. بر خلاف آرزوی او:
گفته ام پیغام جانان بود از آن بستم زبان
کوری نامحرم این طومار را پیچیده ام.
نادم گیلانی (از آنندراج).
- کوری تو یا کوری ترا، به رغم انف تو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بزیم کوری ترا چندان
که دگر ره ریی به دازه ٔ من.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوری و کبودی، کبودی و کوری، کنایه از سیه روزی و بدحالی و غم و اندوه. (آنندراج). کنایه از سیه روزی و بدحالی. (فرهنگ فارسی معین). حالت چیزی که ناقص و رسوا یا زشت و نادلپذیر است. (کلیات شمس چ فروزانفر جزو 7 ص 405):
کبودی و کوری درآمد به چرخ
که بغداد را کرد بی کاخ و کرخ.
نظامی (از آنندراج).
برون از خطه ٔ چرخ کبودش
رهیده جان ز کوری و کبودی.
(کلیات شمس ایضاً).
بی چشم خطت بنفشه و نرگس را
ایام به کوری و کبودی بگذشت.
قیلان بیک (از آنندراج).
- امثال:
کوری به از نادانی. (امثال و حکم ج 3 ص 1245).
کوری دخترش هیچ، داماد خوشگل می خواهد. (امثال و حکم ج 3 ص 1245).
|| (هندی، اِ) نام غله ای هم هست خودروی و آن را چینه و خوراک مرغان کنند. (برهان). به این معنی هندی است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نام غله ای هم هست که غالباً خودروی است. (آنندراج). غله ای خودروی که چینه مرغان نیز گویند. (ناظم الاطباء):
چه مانم از پی شاماخ و کوری
ز شور خاکیان در خاک شوری ؟
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ رشیدی).
|| نشاط. (از لغت فرس اسدی چ اقبال). سرور و شادمانی. (ناظم الاطباء).

کوری. (اِخ) پیر (1859-1906 م.). او و ماری کوری (1867-1934 م.) زن و شوی فیزیکدان فرانسوی و برندگان جایزه ٔ نوبل سال 1903 م. در رشته ٔ فیزیک و کاشفان رادیوم. پیر کوری در پاریس متولد شد و در دانشگاه سوربن به کسب دانش پرداخت و چندی بعد به استادی در رشته ٔ فیزیک نایل آمد. به سال 1896 م. با ماری اسکلودوسکا ازدواج کرد. پس از آنکه خواص رادیواکتیویته ٔ اورانیوم به سال 1896 م. به وسیله ٔ هانری بکرل کشف شد، پیر کوری و زنش درباره ٔ رادیواکتیویته به تحقیق پرداختند و سرانجام به سال 1896 م. به کشف دو ماده ٔ جدید، یعنی رادیوم و پلونیوم دست یافتند و سالهای بعد درباره ٔ خواص رادیوم و تغییرات آن جستجو و مطالعه ٔ بیشتری کردند تا جایی که کشف این زن و شوهر بعدها پایه ٔ تحقیقات بیشتری درباره ٔ فیزیک هسته ای و شیمی قرار گرفت. در سال 1903 م. جایزه ٔ نوبل فیزیک میان آنها و هانری بکرل تقسیم گردید و این جایزه بسبب کشف رادیواکتیویته نصیب آنها شد. پیر کوری که به سال 1905 م. به عضویت فرهنگستان علوم انتخاب شده بود، در اثر تصادف با گاری در پاریس کشته شد (1906 م.) و همسرش در دانشگاه پاریس به عنوان جانشین وی به مقام استادی انتخاب گردید. (ازدائرهالمعارف بریتانیکا). رجوع به مدخل بعدی شود.

کوری. [ک َ / کُو] (اِ) ظرف چرمین بزرگی که دواها را جهت فروش در آن ریزند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).

کوری. (اِخ) دهی از دهستان جوانرود که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

کوری. (اِخ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کوری. (اِخ) ماری. همسر پیر کوری. دانشمند و فیزیکدان و برنده ٔ جایزه ٔ نوبل مربوط به فیزیک و شیمی و کاشف رادیوم و پلونیوم. وی در ورشو دیده به جهان گشود و مقدمات علوم را پیش پدر خودآموخت و به علت وارد شدن در سازمان انقلابی دانشجویان مصلحت چنان دید که ورشو را ترک کند. پس از آنکه مدتی در اتریش اقامت کرد، به پاریس رفت و در آنجا به دریافت شهادتنامه ٔ علمی نایل گردید و به سال 1896 م. با پیر کوری ازدواج کرد. در همان سالی که این زن و شوهر موفق به دریافت جایزه ٔ نوبل گردیدند، مادام کوری نتایج تحقیقات خود را درباره ٔ رساله ٔ دکتری خویش به دانشگاه تسلیم کرد و پس از آن به عنوان رئیس آزمایشگاه گروه آموزشی که شوهر وی ریاست آن را برعهده داشت به کار پرداخت و سرانجام پس از مرگ شوهر جانشین او در دانشگاه گردید و به سال 1911 م. جایزه ٔ نوبل شیمی را دریافت کرد. این بار جایزه ٔ نوبل به علت کشف رادیوم و تحقیقات او درباره ٔ خواص آن به وی تعلق گرفت. در این هنگام مادام کوری اولین کسی بود که دوبار به اخذ جایزه نوبل نایل گردید. کتاب وی تحت عنوان «تحقیق درباره ٔ مواد رادیواکتیویته » و کتاب کلاسی دیگر او به عنوان «طرز عمل و خواص رادیواکتیویته » بترتیب در سالهای 1904 و 1910 م. چاپ و منتشر شد. مادام کوری به سال 1929 م. پنجاه هزار دلار از طرف پرزیدنت هربرت هوور رئیس جمهوری امریکا دریافت کرد تا به مصرف خرید رادیوم برای آزمایشگاه رادیواکتیویته ٔ ورشو (آزمایشگاهی که به کوشش و یاری خود وی تأسیس یافته بود) برسد. وی به سال 1934 م. در ساووای فرانسه درگذشت. (از دائرهالمعارف بریتانیکا). رجوع به مدخل قبل شود.


ماری

ماری. (حامص) مار بودن. زهرآگین بودن. گزنده بودن:
ماری است گزنده طمع که ماران
زین مار برند ای رفیق ماری.
ناصرخسرو.

فرهنگ عمید

ماری

مانند مار کشنده بودن: اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶)،
* ماری کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] هلاک کردن، کشتن: اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶)،

معادل ابجد

ماری کوری

487

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری