معنی ماضی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گذشته (زمان). مق حال، مستقبل (آینده). ضح - فعلی است که بر زمان گذشته دلالت کند: رفتم، نوشتم. گفت و آن شامل اقسام مختلف است، در گذشته، مرده، برنده، قاطع، مرد رسا در امور، کاربر. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ عمید
(ادبی) فعلی که بر زمان گذشته دلالت میکند، مانندِ رفت، گذشته،
گذشته، سپریشده،
[قدیمی] مرده، درگذشته،
(اسم) [قدیمی] زمان گذشته،
حل جدول
زمان گذشته
فرهنگ واژههای فارسی سره
گذشته، پارینه
کلمات بیگانه به فارسی
گذشته
مترادف و متضاد زبان فارسی
قبل، گذشته، زمانگذشته، پیشین، سابق، ماضیه، طی شده، سپریشده
فارسی به انگلیسی
Preterite
فارسی به ترکی
mazi
فارسی به عربی
ماضی
عربی به فارسی
گذشته , پایان یافته , پیشینه , وابسته بزمان گذشته , پیش , ماقبل , ماضی , گذشته از , ماورای , درماورای , دور از , پیش از , در زمانی بسیاردور , در گذشته , در قدیم
فرهنگ فارسی هوشیار
گذرنده، گذشته
فرهنگ فارسی آزاد
ماضِی، گذشته، زمان گذشته، فعلی که بر گذشته دلالت کند و همیشه مبنی است، شمشیر بران، شیر (حیوان)،
فارسی به آلمانی
Beendet, Vergangen, Vergangenheit (f), Vorbei, Vorüber
معادل ابجد
851