معنی مافات

لغت نامه دهخدا

مافات

مافات. (ع اِ مرکب) آنچه فوت شده. (آنندراج) (غیاث). کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی، آنچه گذشته است. (ناظم الاطباء).
- تدارک مافات. رجوع به ترکیب بعدشود.
- تلافی مافات، تدارک مافات. جبران آنچه فوت شده. دریافتن آنچه گذشته: و همت را بر طریقی موصل به تدارک و تلافی مافات مصروف داشتی. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان).
- جبران مافات، تلافی مافات. و رجوع به ترکیب های قبل شود.

فرهنگ فارسی آزاد

مافات

مافات، آنچه که فوت و فراموش شده، آنچه که انجام نشده است، آنچه که از دست رفته و گذشته،


تدارک مافات

تَدارُک مافات، گذشته را تلافی کردن، اشتباهات و تقاصیر گذشته را اصلاح و جبران کردن،


لهف

لَهَف، (لَهِفَ، یَلهَفُ) حسرت و افسوس خوردن، محزون شدن از مافات و از گذشته ها،


واها

واهَاً، در تعجب و مدح و هم در تأسف و تحسّر گفته می شود مثل واهَاَله، واهَاَ عَلی مافات،

فرهنگ معین

مافات

[ع.] (اِمف.) از دست رفته.

فرهنگ عمید

مافات

آنچه گذشته، آنچه فوت‌ شده و از دست رفته،

فرهنگ فارسی هوشیار

مافات

آنچه فوت شده، آنچه گذشته است


بدل مایتحلل

گواریده (اسم) آنچه از غذا که هضم شود و جانشین مافات گردد تغذیه سلولی


استدراک

پی بردن ‎ رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی ‎ (مصدر) دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، (اسم) دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق. جمع: استدراکات.

معادل ابجد

مافات

522

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری