معنی ماق

لغت نامه دهخدا

ماق

ماق. (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی. (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است: مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزه بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزه المضمومه و مقیه. (منتهی الارب). کنج چشم متصل به بینی. (ناظم الاطباء). گوشه ٔچشم که به طرف بینی است. (آنندراج). گوشه ٔ چشم که متصل بینی است و آن مجرای اشک است در چشم. (از اقرب الموارد). گوشه ٔ چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اصغر، کنج چشم در کنار خارجی صورت. (ناظم الاطباء). گوشه ٔ وحشی چشم که به صدغ پیوندد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اکبر،کنج چشم متصل به بینی. (ناظم الاطباء). گوشه ٔ انسی چشم متصل به بینی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

ماق. (اِخ) نام ستاره ای در صورت مراءهالمسلسله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

حل جدول

ماق

کنج چشم

فرهنگ فارسی هوشیار

ماق

پارسی است ماغ آوای گاو جنج

معادل ابجد

ماق

141

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری