معنی ماله
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
افزاری که بنایان و گلکاران با آن کاهگل و گچ و آهن را بر دیوار و غیره مالند و آن را انواع است، تخته ای که برزیگران بر زمین شیار کرده کشند تا کلوخ های آن را نرم کنند و زمین را هموار سازند، افزاری که جولاهگان از خس مانند جاروب و لیف [خوانش: (لِ) (اِ.)]
(لَ یا لِ) (ص.) پر، لبریز، لبالب، مق. خوله.
فرهنگ عمید
افزاری که بَنّا با آن گل یا گچ میمالد،
(کشاورزی) تختۀ بلندی که کشاورزان با آن زمینهای شیارشده را هموار میکنند،
[قدیمی] آلتی که با آن پارچه را آهار میزنند،
پُر، لبالب،
حل جدول
ابزار بنایی
فارسی به عربی
ملاوی
گویش مازندرانی
نشانه، ردپا، مکان، ابزار بنایی
فرهنگ فارسی هوشیار
ابزاری که بنایان بدان گل بمالند و دیوار خانه را سفید کنند
معادل ابجد
76