معنی مالیه

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

مالیه

خزینه عامه، مالیه

لغت نامه دهخدا

مالیه

مالیه. [لی ی َ / ی ِ] (از ع، ص نسبی) مؤنث مالی. || (اِ) پول و وجه نقد و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء). وجه نقد و املاک ومستغلات. ثروت. خواسته. (فرهنگ فارسی معین): چون مالیه ٔ ایشان خاص دارالخلافه بوده می تواند بودکه آن طایفه را بدین جهت عباسی گویند. (عالم آرا).
- مالیه ٔ دولت، گنج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به گنج شود.
|| محصول و ارتفاع ملک. (ناظم الاطباء). || مالیات. (ناظم الاطباء): و وجوه مالیه ٔ اصناف اصفهان و مدد خرج مهمانان که سه هزار تومان می شود... به تحصیل تابین باشی خود مقررداشته بودند. (تذکرهالملوک، ص 29). || خالصه. (ناظم الاطباء). || دارایی (وزارت، اداره). (فرهنگ فارسی معین):
یک طرف دستبردمالیه
یک طرف گیر و دار نظمیه.
بهار.
و رجوع به دارایی شود.


امین مالیه

امین مالیه. [اَ ن ِ لی ی َ/ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در دوره ٔ قاجاریان رئیس دارایی را در شهرستانها امین مالیه می گفتند.

فرهنگ معین

مالیه

(ص نسب.) مؤنث مالی، (اِ.) وجه نقد و املاک و مستغلات. [خوانش: (یِّ) [ازع.]]

فرهنگ عمید

مالیه

مربوط به‌ مال،
(اسم) [منسوخ] = دارایی
(اسم) [منسوخ] امور مالی،
(اسم) [قدیمی] کالا،
(اسم) [قدیمی] مالیات،

حل جدول

مالیه

اداره دارایی قدیم


مالیه امروزی

دارایی


مالیه جدید

دارایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

مالیه

دارایی، پول‌نقد، ثروت، سرمایه، مستغلات، ملک

فرهنگ فارسی هوشیار

مالیه

پول و وجه نقد، دولت و ثروت


وزارت مالیه

دیوان دارایی


اقتصاد مالیه عمومی

آبری داراک همگانی

ترکی به فارسی

مالیه باکانی

وزیر دارایی

واژه پیشنهادی

آیه های قرآن

ما اغنى عنی مالیه

مال و ثروتم هرگز مرا بى‏نیاز نکرد،

معادل ابجد

مالیه

86

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری