معنی مامور سفارتخانه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

سفارتخانه

سفارتخانه. [س َ رَ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) خانه ای که در آن هیئت سفارت به اجرای امور سیاسی مربوط بکشور خویش مشغول گردند. (فرهنگ فارسی معین). محل جمع شدن نماینده ٔ خارجی. مرکز سیاست کشوری.

فرهنگ معین

سفارتخانه

(س رَ. نَ یا نِ) [ع - فا.] (اِمر.) محلی که در آن سفیر و کارمندانش به اجرای امور سیاسی مربوط به کشور خویش مشغول هستند، کنسولگری.

فارسی به عربی

سفارتخانه

دار السفاره


مامور

ضابط، مبعوث، وکیل

فرهنگ عمید

سفارتخانه

خانه‌ای که سفیر و کارمندانش در آنجا به امور سیاسی مربوط به خود اشتغال دارند، جای سفیر،

فرهنگ فارسی هوشیار

سفارتخانه

خانه ای که در آن هیئت سفارت به اجرای امور سیاسی مربوط بکشور خویش مشغول کردند، جای سفیر


مامور

امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده ‎ گومارتک گمارده گماشته، اپرهان پروانک به فرمان فرمان یافته (اسم) فرمان داده امر کرده شده: گفت موسی:این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست. (مثنوی. نیک. 62: 3)، کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته: زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران. (پیغوملک. لباب. نف. ‎ 54) جمع: مامورین. یا مامور احصائیه. آمارگر. یا مامور اطفائیه. آتش نشان. یا مامور آگاهی. کارآگاه. یا مامور اجرا. کسی که از طرف اداره اجراء دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحله عمل درآورد. یا مامور تامینات.

کلمات بیگانه به فارسی

مامور

کارگزار

مترادف و متضاد زبان فارسی

مامور

عامل، کارگزار، وکیل، کارمند، گماشته، مستخدم، متصدی، مسئول، پاسبان، پلیس، فرستاده،
(متضاد) آمر

معادل ابجد

مامور سفارتخانه

1684

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری