معنی مامور کنترل
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Controller, Checker
لغت نامه دهخدا
کنترل. [ک ُ رُ / ک ُ ت ُ رُ] (فرانسوی، اِ) وارسی. بازبین. (فرهنگستان). وارسی. بازرسی. تفتیش: کنترل بلیطها. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
بازرسی،
تحت مراقبت و نظارت داشتن،
توانایی اداره و هدایت خود یا کسی،
(اسم) [عامیانه] دستگاهی برای کنترل وسیلۀ برقی از راه دور، کنترل از راه دور،
فرهنگ فارسی هوشیار
امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده گومارتک گمارده گماشته، اپرهان پروانک به فرمان فرمان یافته (اسم) فرمان داده امر کرده شده: گفت موسی:این مرا دستور نیست بنده ام امهال تو مامور نیست. (مثنوی. نیک. 62: 3)، کسی که او را بکاری گماشته باشند گماشته: زودا که دید خواهم از سعی بخت فرخ مامور امر سلطان ایران ستان و توران. (پیغوملک. لباب. نف. 54) جمع: مامورین. یا مامور احصائیه. آمارگر. یا مامور اطفائیه. آتش نشان. یا مامور آگاهی. کارآگاه. یا مامور اجرا. کسی که از طرف اداره اجراء دادگستری موظف است که احکام و قرارهای دادگاه را بمرحله عمل درآورد. یا مامور تامینات.
کنترل
بازبین، وارسی، تشفیش، بازرسی
کنترل گروپ
انگلیسی (گروه کنترل) گروه وارسی
کلمات بیگانه به فارسی
مهار
ترکی به فارسی
کنترل کردن
فرهنگ معین
(کُ تُ رُ) [فر.] (اِ.) جستجو، تفتیش.
فرهنگ واژههای فارسی سره
مهار، وارسی، در شمار آوردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازدید، بازرسی، تفتیش، وارسی، نظارت، سانسور، مهار
فارسی به عربی
زمام، سیطره
معادل ابجد
987