معنی مانلی شجاعی فرد

نام های ایرانی

مانلی

پسرانه، در گویش مازندران بمان برایم، نام پسری در شعری از نیما یوشیج

لغت نامه دهخدا

شجاعی

شجاعی. [ش ُ] (ص نسبی) منسوب است به شجاع که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی).

شجاعی. [ش ُ] (اِخ) ابونصر محمدبن محمودبن محمدبن علی شجاع سرخسی معروف به سره مرد. محدث شافعی و فاضل و پرهیزگار و در مذهب شافعی بسیار متعصب بود و در مدافعه از آن اهتمام داشت. وی در ذیحجه ٔ سال 534 هَ. ق. در سن هشتادوشش سالگی در سرخس درگذشت. (از طبقات الشافعیه ص 84).


فرد

فرد. [ف ُ رُ] (ع ص) بی عدیل. (از منتهی الارب). متفرد. (اقرب الموارد). سیف فرد؛ شمشیر باجوهر و بی عدیل. (منتهی الارب).

فرد. [ف ُ] (اِخ) هنری. صنعتگر معروف امریکایی. رجوع به فورد شود.

فرد. [ف َ] (اِخ) شمشیرعبداﷲبن رواحه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

فرد. [ف ُ] (اِخ) جان. نویسنده ٔ انگلیسی. رجوع به فورد شود.

فرد. [ف َ رِ / ف َ رَ] (ع ص) یکتا و یگانه. (از منتهی الارب). واحد و در این معنی فَرْد، به سکون راء، جایز نیست. (از اقرب الموارد).
- سیف فرد، شمشیر باجوهر و بی عدیل. (منتهی الارب).
- شی ٔ فرد، چیز یگانه. (منتهی الارب).
|| بی مانند و بی نظیر. (از منتهی الارب).

فرد. [ف َ رُ] (ع ص) متفرد. (اقرب الموارد). یگانه و یکتا و منفرد. (منتهی الارب).

فارسی به عربی

فرد

شاذ، شخص، فرد، فرید

عربی به فارسی

فرد

واحد , منفرد , تک , فرد , تنها , یک نفری , مجرد , جدا کردن , برگزیدن , انتخاب کردن

گویش مازندرانی

فرد

در اصطلاح شعرا فرد، بیت واحد را گویندخواه هر دو مصراع آن...

معادل ابجد

مانلی شجاعی فرد

799

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری