معنی مانند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(نَ) از ادات تشبیه به معنی شبیه.
فرهنگ عمید
شبیه
نظیر،
* مانند شدن: (مصدر متعدی) شبیه شدن،
* مانند کردن: (مصدر متعدی) شبیه کردن، تشبیه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بسان، تالی، جفت، جور، شبه، شبیه، عدیل، قبیل، قرین، متماثل، مثابه، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا، تشبیه، مشابهت
فارسی به انگلیسی
Ac_, Akin, Al _, As, Oid _, Like, Ly, Some
فارسی به ترکی
gibi
فارسی به عربی
ک، مثل، نظیر
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم وصفت) ماننده شبیه نظیر: زیرا که وی بهیچ چیز مانندنیست. توضیح این کلمه اگر پس از اسم (مشبه به) آید بدون اضافه استعمال شود: سرو مانند و اگر پیش از اسم آید بصورت اضافه استعمال گردد: روی یار مانندماه است، نظیر مثل (بصورت اضافه آید) : و ماننداین عمل را مضارعه خوانند. یا به مانند. مانند نظیر شبیه: چرا شد پدر هفت مادر چهار ک چگونه سه فرزند شد آشکار ک چواین هر سه هم زین پدر مادرند چرا نه بمانند یکدیگرند ک (امیر خسرو آنند. ) -3 از قبیل: پستانداران جانورانی هستند. . . مانند سگ گربه و غیره.
فارسی به آلمانی
Gefällt, Gleich, Mögen
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
145