معنی ماهک
لغت نامه دهخدا
ماهک. [هََ] (اِ مصغر) ماه خرد. سالَک را به تفأل ماهک گویندتا زود زایل شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خوبروی کوچک. معشوقک زیباروی:
ماهکی سروقد و سیم تن و لاله رخ است
ماه کی نوش لب و ناربر و جعدور است.
روزبه نکتی (از لباب الالباب ج 2 ص 58).
|| در کرج، جوی آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نامی از نامهای ایرانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از نامهای ایرانی چنانکه در صدر اسلام نام حاکم اصطخر فارس ماهک بود و ابن البلخی آرد: ابوموسی اشعری به پارس آمد و قصد اصطخر کرد در سال 28 از هجرت و در آن وقت ماهک در اصطخر بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 116).
فرهنگ عمید
قسمت سفیدرنگ و هلالی انتهای ناخن،
حل جدول
بخش هلالى و سپید ناخن
نام های ایرانی
دخترانه، ماه کوچک، نام یکی از پادشاهان سکائی
معادل ابجد
66