معنی ماه گرفت
لغت نامه دهخدا
ماه گرفت. [گ ِ رِ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) خسوف. (ناظم الاطباء). رجوع به ماه گرفتن و ماه گرفتگی شود. || (اِمرکب) خالی که در صورت خوبان پدید آید. (ناظم الاطباء). کلفی که بر روی و اندام مرد باشد. کلف و سیاهی که بر بعض کسان مادرزاد باشد. تاش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفتن و ماه گرفتگی شود.
حل جدول
تاش
فرهنگ فارسی هوشیار
خالی که در صورت خوبان پدید آید، خسوف، ماه گرفتگی
معادل ابجد
746