معنی ماوی

لغت نامه دهخدا

ماوی

ماوی. [وی ی] (ع اِ) ج ِ ماویَّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ماویه شود.

ماوی. [وی ی] (ع ص نسبی) منسوب به ماء. مائی. (از منتهی الارب). نسبت است به ماء. مائی. ماهی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماء شود.

ماوی. (اِخ) دهی از دهستان بهمئی سردسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

حل جدول

ماوی

لطفا شماره مجله و صفحه را بنویسید

فارسی به انگلیسی

عربی به فارسی

ماوی

پناه , پناهگاه , ملجا , پناهندگی , تحصن , پناه دادن , پناه بردن

ترکی به فارسی

ماوی

آبی

فرهنگ فارسی هوشیار

ماوی

منسوب به ما، مائی

معادل ابجد

ماوی

57

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری