معنی ماکانی
لغت نامه دهخدا
ماکانی. (ص نسبی) منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی). مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند. (برهان). منسوب ولایت ماکان. (ناظم الاطباء):
سلاحت بهر دین بهتر که زنبور از پی شهدی
چو گیلی کوردین پوش است و ژوبین کرده ماکانی.
خاقانی (از انجمن آرا).
مرا شدگلشن عیسی و زین رشک آفتاب آنک
سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی.
خاقانی.
|| (اِ) حربه ای که منسوب به اهل ماکان است و آن ژوبین باشد که نیزه ٔ کوچک است. (برهان).نیزه ٔ کوچک و زوبین. (ناظم الاطباء).
ماکانی. (اِخ) نام شهری، و ماکان نام پادشاهی که شهر مذکور منسوب به اوست. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به ماکان شود.
حل جدول
نوعی خوراک مرغ هندی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به ماکان: مراشد گلشن عیسی وزین رشک آفتاب آنک سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی. (خاقانی. سج. 411)
معادل ابجد
122