معنی مبالات
لغت نامه دهخدا
مبالات. [م ُ] (ع مص، اِمص) (از «مبالاه» عربی) باک داشتن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث) (آنندراج). || اندیشه کردن. (غیاث). التفات کردن. (آنندراج). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. (ناظم الاطباء).
- بی مبالات، بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. (ناظم الاطباء).
- قلت مبالات، بی توجهی و غفلت. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مُ) [ع. مبالاه] (مص ل.) اندیشه و تفکر در کار.
فرهنگ عمید
اهتمام، توجه، اعتنا،
در امری فکر و اندیشه کردن،
حل جدول
سنجیدگى در رفتار
مترادف و متضاد زبان فارسی
توجه، دقت، احتیاط، پروا، اندیشیدن، فکر کردن، التفات کردن، توجه کردن، مداقه، باک داشتن، ترسیدن، اهتمام ورزیدن
فارسی به انگلیسی
Caution, Consideration
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) فکر کردن در امری اندیشیدن، اهتمام کردن. یا بی مبالات. بدون تفکر بی اندیشه: و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار. . . شکسته شد، بی قید و بند سهل انگار:. . . هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است. اهتمام کردن
فرهنگ فارسی آزاد
مُبالات، غیر از معانی مصدری، در فارسی بیشتر به معانی اهتمام، قید و ملاحظه و فکر و اندیشه مصطلح است،
معادل ابجد
474