معنی مبیت

حل جدول

مبیت

مسکن


مسکن

مبیت

جای سکونت، خانه، مبیت

لغت نامه دهخدا

مبیت

مبیت. [م ُب َی ْ ی َ] (ع ص) تصمیم گرفته به شب. || گفتگو کرده در شب. || (مص) اراده کردن و تصمیم گرفتن به شب. و رجوع به ترکیب مبیت کردن شود. || گفتگو کردن در شب. (فرهنگ فارسی معین).
- مبیت کردن، گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب. (فرهنگ فارسی معین). تدبیر کردن، استقصا کردن. (ازحاشیه ٔ ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 407): چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد به جرجان رفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی، از فرهنگ فارسی معین). خواست که تا آخر سال لشکر را آسایشی دهد و اندیشه ٔ غزوی مبیت کند که چون روی بهار بخندد و اندیشه به اتمام رساند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 407 و چ قدیم ص 242).

مبیت. [م َ] (ع مص) (از «ب ی ت ») شب گذراندن... مأخوذ از بَیات که... بمعنی شب کردن است یا مشتق از بیتوتت که مصدر بمعنی شب گذراندن است. (غیاث) (از آنندراج). بات یفعل کذا مبیتاً؛ به شب کردن چنین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شب در رسیدن کسی را. (از محیطالمحیط). بیتوته. بیات. شب گذراندن. خوابیدن. خفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): روز مضجع ومسکن بر گل مرغزار و شب مبیت و مقیل بر سنبل کوهسار. (سندبادنامه ص 121). شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد. (گلستان چ فروغی ص 7). || (اِ) جای شب گذرانیدن. (غیاث). اطاق خواب و جای خوابیدن و خلوت خانه. (ناظم الاطباء). جای خوابیدن.خوابگاه. || مسکن. (فرهنگ فارسی معین).

مبیت. [م ُ ب َی ْ ی ِ] (ع ص) آن که اراده ٔ کاری کند در شب و تدبیر آن نماید. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که در شب پی کاری رود. (ناظم الاطباء). آن که اراده ٔ کاری کند در شب و تصمیم گیرد. (فرهنگ فارسی معین). || پیراینده و خشاره کننده خرمابن را. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || شبیخون آورنده بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). شبیخون آورنده بر دشمن. || تکلم کننده و اندیشه کننده و تدبیر کننده در شب. || ترتیب دهنده و آماده کننده. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

مبیت

آنکه اراده کاری کند در شب و تصمیم گیرد، گفتگو کننده در شب، شبیخون آورنده. [خوانش: (مُ بَ یِّ) [ع.] (اِفا.)]

جای خواب، شب را گذراندن،

فرهنگ عمید

مبیت

شب را در جایی به ‌سر بردن،
(اسم) جای خوابیدن، خوابگاه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مبیت

بیتوته، شب‌زنده‌داری، خوابگاه، مسکن


شب‌زنده‌داری

احیا، بیتوته، تهجد، سهر، شب‌بیداری، مبیت، مساهرت، یقظه

فرهنگ فارسی هوشیار

مبیت

خوابیدن، شب گذراندن، خفتن


مبیت کردن

گفت و گو کردن شبانه (مصدر) گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند.

فرهنگ فارسی آزاد

مبیت

مَبِیت، غیر از معانی مصدری، مَسکن، محل ماندن و خوابیدن،


مبیت، بیتوتة، بیت، بیات، مبات

مَبِیت، بَیتُوتَه، بَیت، بَیات، مَبات، (باتَ، یَباتُ و یَبِیتُ) شبی را در محلی خوابیدن و گذران نمودن، به منزل کسی یا به محلی وارد شدن، به شب در آمدن، شبی سپری شدن یا یک شب گذاشتن،

معادل ابجد

مبیت

452

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری