معنی متبسم
لغت نامه دهخدا
متبسم. [م ُ ت َ ب َس ْ س ِ] (ع ص) به معنی آهسته خنده کننده که هیچ آوازش از دهن و بینی بیرون نیاید و تبسم کننده. (آنندراج) (غیاث). دندان سپیدکننده و خنده کننده و آن که خنده می کند. (ناظم الاطباء). کسی که خنده می کند و خنده کننده. (ناظم الاطباء): قاضی متبسم در او نظر کرد و گفت... (گلستان چ قریب ص 153).
- متبسم شدن، خندیدن. (ناظم الاطباء).
- متبسم کردن، خندانیدن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مُ تَ بَ سِّ) [ع.] (اِفا.) خندان، خنده رو.
فرهنگ عمید
دارای تبسم و لبخند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
باسم، خندان، لبخندزنان، شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف،
(متضاد) گریان
فرهنگ فارسی هوشیار
آهسته خنده کننده، تبسم کننده
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَبَسِّم، لبخند زننده، با لبخند،
معادل ابجد
542