معنی متخصص

لغت نامه دهخدا

متخصص

متخصص. [م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ] (ع ص) خاص گردیده. (آنندراج). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته. (ناظم الاطباء): بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی. (چهارمقاله). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بهار این قصیده ٔ آبدار گفت. (راحهالصدور). || خصوصیت دارنده. (غیاث). || علامت مخصوص نهاده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || شخصی که در شغلی یا فنی تخصص و کاردانی به کمال دارد: متخصص در امراض داخلی است. و رجوع به تخصص شود.

فرهنگ معین

متخصص

کارشناس، د ارای تخصص، خاص شده. [خوانش: (مُ تَ خَ صِّ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

متخصص

کسی که در کاری به‌خصوص مهارت و بصیرت دارد،
(پزشکی) پزشکی که در رشته‌ای خاص تخصص یافته است،
(صفت) مختص، مخصوص،

حل جدول

متخصص

کاردان، کارشناس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

متخصص

کارآزموده

کلمات بیگانه به فارسی

متخصص

کارآزموده

مترادف و متضاد زبان فارسی

متخصص

صفت خبره، کاردان، کارشناس، ماهر،
(متضاد) غیرمتخصص

فارسی به انگلیسی

متخصص‌

Au Fait, Chiropractor, Expert, Specialist, Technician

فارسی به عربی

متخصص

اختصاصی، خبیر، إخْتصائِی (اِخْتصاصی)

فرهنگ فارسی هوشیار

متخصص

خاص گردیده

فارسی به ایتالیایی

متخصص

perito

specialista

professionista

معادل ابجد

متخصص

1220

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری