معنی متقی

لغت نامه دهخدا

متقی

متقی. [م ُت ْ ت َ] (ع ص) (از «وق ی ») پرهیزگار. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مؤمن و نمازگزار و زکوه دهنده و کسی که همه ٔ واجبات رابجای آورد و مراد از واجبات اعم از آنهائی است که به دلیل قطعی ثابت شده است مانند فرایض، یا به دلیل ظنی. (از تعریفات جرجانی): و مردم آنجا (شیراز) متقی و جوانمرد باشند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی).و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کندهر آینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند. (کلیله و دمنه). و متقیان و مصلحان پای در دامن امن و عافیت نهادند. (سندبادنامه). در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین و متدین و متورع و متقی. (سندبادنامه ص 129).
می بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متقی.
مولوی.
جمله رندان چونکه در زندان بوند
متقی و زاهد و حق خوان بوند.
مولوی.
ای متقی گر اهل دلی دیده ها بدوز
کایشان بدل ربودن مردم معینند.
سعدی.
طایفه ای سماع را مدعیند و متقی
زمزمه ای بیار خوش تا بدوند ناخوشان.
سعدی.

متقی. [م ُت ْ ت َ] (اِخ) المتقی لله. المتقی باﷲ. ابراهیم بن المقتدرباﷲ. بیست و یکمین خلیفه ٔ عباسی مکنی به ابواسحاق (297- 357 هَ. ق.). وی بعد از برادرش الراضی باﷲ (329 هَ. ق.) به خلافت رسید و چهار سال خلیفه بود و کارها در عهد او مضطرب شد. «توزون » از امراء دیلم بر او استیلا یافت (331 هَ. ق.). متقی چون آن حال بدید با اهل و خواص به موصل رفت. توزون به متقی کس فرستاد و سوگندان مؤکد خورد که از وی هیچ مکروهی به متقی نرسد. متقی به بغداد بازگشت و توزون که با مستکفی همدست شده بود متقی را در بند کشید و دردیدگان او میل کشید و او را کور ساخت. (333 هَ. ق.) و متقی تا پایان عمر دربغداد بسر برد. و رجوع به اعلام زرکلی و تجارب السلف و تاریخ گزیده و کامل ابن اثیر ج 8 ص 142، 147، 148 و عیون الانباء ص 224 و عقدالفرید ج 4 ص 252 و ج 5 ص 409 و تاریخ الخلفاء ص 261 و الاوراق و النقود شود.

فرهنگ معین

متقی

(مُ تَّ) [ع.] (اِفا.) پرهیزگار، پارسا.

فرهنگ عمید

متقی

باتقوا، پرهیزگار، پارسا،

حل جدول

متقی

پرهیزگار،پارسا،باتقوا

مترادف و متضاد زبان فارسی

متقی

پاکدامن، پرواپیشه، پروادار، خویشتن‌دار، پرهیزگار، تقواپیشه، خداترس، زاهد، مومن، متورع،
(متضاد) فاسق، ناپرهیزگار، نامتقی

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

متقی

تقی

فرهنگ فارسی هوشیار

متقی

پرهیزکار، مومن و نماز گزار

فرهنگ فارسی آزاد

متقی

مُتَّقِی، دارای خَوف از خدا و از خلاف رضای خدا، باتقوی، پرهیزکار، پارسا،

معادل ابجد

متقی

550

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری