معنی متوقف کردن

حل جدول

متوقف کردن

ایستاندن

تعطیل کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

متوقف کردن

تعطیل کردن، نگه داشتن، وادار به توقف کردن

فارسی به انگلیسی

متوقف‌ کردن‌

Abandon, Abort, Arrest, Cease, Check, Discontinue, Ground, Kill, Rein, Rest, Stay, Suspend, Terminate, Turn

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

متوقف کردن

‎ از کار انداختن، به درنگ وا داشتن (مصدر) بدرنگ وا داشتن، در محلی ایستانیدن، تعطیل کردن کار یا کارخانه.

فارسی به ایتالیایی

متوقف کردن

bloccare

fermare

معادل ابجد

متوقف کردن

900

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری