معنی مثل اوضاع قاراشمیش

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

قاراشمیش

ترکی در هم بر هم (صفت) مخلوط درهم.


اوضاع

احوال، حالها

لغت نامه دهخدا

اوضاع

اوضاع. [اَ] (ع اِ) ج ِ وضع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حالها. (آنندراج). احوال. رجوع به وضع شود.
- اوضاع زندگی، اسباب زندگی و برگ و ساز. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

اوضاع

جمع وضع.، هیئت ها، شکل ها، احوال.، ~ کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن، وضع کسی را به هم ریختن.، ~ و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی. [خوانش: (اَ یا اُ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اوضاع

چگونگی ها

فارسی به عربی

تحول اوضاع

تطور الموقف


بررسی اوضاع

إستعراض الموقف

معادل ابجد

مثل اوضاع قاراشمیش

2400

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری