معنی مثل تهدید کردن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
تهدید کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) ترسانیدن و ترس دادن و تخویف کردن و اظهار عقوبت و سیاست کردن. (ناظم الاطباء). بیم کردن. ترسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): روز آدینه قائد به سلام خوارزمشاه آمد و مست بود و ناسزاها گفت و تهدیدها کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 337). به چه قوت و عدت وکیل دریا را به انتقام خود تهدید می کنی. (کلیله و دمنه).
از توام تهدید کردی هر زمان
بینمت در دست محمود ارسلان.
مولوی.
تهدید مکن که بی قراریم
شمشیر مکش که بی گناهیم.
میرحسن دهلوی (از آنندراج).
تهدید
تهدید. [ت َ] (ع مص) بیم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن. (زوزنی). ترسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). نیک ترسانیدن. (آنندراج). بیم کردن. بیم دادن. ترسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در پی یکدیگر گذاشتن گوسپندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) تخویف و ترهیب و ترس دادگی و ترسانیدن. (ناظم الاطباء). با لفظ کردن و دادن و شنیدن مستعمل. (آنندراج):
که من قیصری را به فرمان شوم
بترسم ز تهدید و پیچان شوم.
فردوسی.
چنین گفت رستم به پولادوند
که تاچند این بیم و تهدید و بند.
فردوسی.
بهر تهدید سگدلان نفاق
شیر چرخش بر آستان بستند.
خاقانی.
ناله ٔ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل.
مولوی.
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی (بوستان).
نوآموز را ذکر و تحسین و زه
ز توبیخ و تهدید استاد به.
سعدی (بوستان).
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) ترسانیدن بیم کردن.
تهدید
بیم کردن، ترسانیدن
مثل کردن
داستانی کردن بر سر زبانها انداختن که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان (فردوسی)
مترادف و متضاد زبان فارسی
مرعوب ساختن، ترساندن، بیم دادن، به مخاطرهافکندن، به مخاطره انداختن، در معرض خطرقرار دادن
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
minacciare
واژه پیشنهادی
ارعاب
فرهنگ عمید
ترساندن، بیم دادن، بیم عقوبت دادن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
ترسانیدن، ترساندن
کلمات بیگانه به فارسی
ترسانیدن
معادل ابجد
1267