معنی مجتبی
لغت نامه دهخدا
مجتبی. [م ُ ت َ با] (ع ص) برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
هم موسی از دلالت او گشته مصطفی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.
خاقانی.
هر دو رکن جهان مردمی اند
آدمی مجتبی و عیسی یار.
خاقانی.
تو بمانی چون گدای بینوا
دولت خود هم توباش ای مجتبی.
مولوی.
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا.
مولوی.
مجتبی. [م ُ ت َ] (ع ص) برگزیننده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پسند کننده. (ناظم الاطباء). || بگیرنده ٔ مال از جاهای آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). || جمع کننده و فراهم آورنده. (ناظم الاطباء).
مجتبی. [م ُ ت َ با] (اِخ) از القاب امام حسن علیه السلام. (ناظم الاطباء). لقب حسن بن علی بن ابیطالب (ع). و رجوع به حسن بن علی شود.
فرهنگ معین
(مُ تَ با) [ع.] (اِمف.) برگزیده، پسندیده.
فرهنگ عمید
برگزیده،
حل جدول
لقب امام حسن (ع)
نام های ایرانی
پسرانه، برگزیده، منتخب، انتخاب شده، شایسته، اجتناب ناپذیر از انتخاب شدن و برگزیده شدن، برگزیده شده، انتخاب شده، لقب امام حسن (ع)
فرهنگ فارسی هوشیار
برگزیده و پسندیده
فرهنگ فارسی آزاد
مُجتَبی، برگزیده، انتخاب شده، مصطفی، لقب حضرت حسن فرزند ارشد حضرت علی امام دوم شیعه،
معادل ابجد
455