معنی محافظ
لغت نامه دهخدا
محافظ. [م ُ ف ِ] (ع ص) نگهبانی کننده. (آنندراج). نگهبان. (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس. || دستگیر و حامی. || فرمان گزار. || حاکم. || ناظر. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مُ فِ) [ع.] (اِفا.) نگهبان، حافظ.
فرهنگ عمید
حفظکننده، نگهبان،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگهبان، پاسدار
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان
فارسی به انگلیسی
Bodyguard, Guardian, Upholder, Protection, Protective, Protector, Watch
عربی به فارسی
محافظه کار , پیرو سنت قدیم
فرهنگ فارسی هوشیار
بن پاس پاسبان پاتار نیکاستار گروگاندار کالی پیره دار (گویش افغانی) بنوان پهره دار نگهدار نگهبان پاسبان (اسم) نگاهبانی کننده حفظ کننده نگهبان جمع: محافظین. محافظت. (مصدر) نگاهبانی کردن حفظ کردن، نگاه داشتن.
فرهنگ فارسی آزاد
مُحافِظ، حِفظ کننده، مواظب، مراقبت کننده، مدافع از محارم، طرفدار آداب و رسوم و مقررات قدیمه و مخالف تجدد خواهی (محافظه کار)،
معادل ابجد
1029