معنی محاوره
لغت نامه دهخدا
محاوره. [م ُ وَ رَ] (از ع، مص) مجادله نمودن. (از ناظم الاطباء). محاوره. محاورت. سخن گفتن با یکدیگر. || (اِمص) سخنگوئی. گفتگو. سؤال و جواب. ج، محاورات: خوش محاوره. ملیح المحاوره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مباحثه. || مجادله. (ناظم الاطباء).
خوش محاوره
خوش محاوره. [خوَش ْ / خُش ْ م ُ وَ / وِ رَ / رِ] (ص مرکب) خوش گفت و شنود. خوش صحبت. خوش اختلاط: و ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگار و خوش محاوره و خوش منظر و فصیح... و دانا و عاقل. (تاریخ قم ص 217).
فرهنگ معین
(مُ وِ رَ یا رِ) [ع. محاوره] (مص ل.) گفتگو کردن.
حل جدول
گفتگو،مذاکره
مترادف و متضاد زبان فارسی
صحبت، تکلم، گپ، گفتگو، گفتوشنود، مباحثه، مذاکره، مناظره، مجاورت، گفتگو کردن،
(متضاد) مکاتبه
محاوره کردن
گفتوگو کردن، مذاکره کردن، گپ زدن
فارسی به عربی
فرهنگ عمید
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن،
فرهنگ فارسی هوشیار
پاسخ و سخن گفتن، حدیث کردن با یکدیگر، مباحثه، سوال و جواب
فارسی به آلمانی
Gespräch (n), Informationsaustausch (m), Unterhaltung (f)
فرهنگ واژههای فارسی سره
کلمات بیگانه به فارسی
زبان گفتاری
معادل ابجد
260