معنی محاکمه
لغت نامه دهخدا
محاکمه. [م ُ ک َ م َ] (ع مص) محاکمه. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم. ترافع. مرافعه. به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی. به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن: مرافعه ٔ این سخن به قاضی بردیم و به محاکمه ٔ عدل راضی شدیم. (گلستان). || (اِمص) عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه. داوری. دادرسی.
- محاکمه شدن، مورد دادرسی قرار گرفتن.
- محاکمه کردن، دادرسی کردن.
فرهنگ معین
با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامه دعوی کردن، دادرسی. [خوانش: (مُ کِ مِ) [ع. محاکمه] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامه دعوی کردن، دادرسی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
استنطاق، بازپرسی، دادرسی، قضاوت
فارسی به انگلیسی
Trial
فارسی به عربی
محاکمه
فرهنگ فارسی هوشیار
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی (مصدر) با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع: محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد. دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده.
فارسی به آلمانی
Gerichtsverhandlung (f), Probe (f), Prozeß (m), Versuch (m)
معادل ابجد
114