معنی محدوده

لغت نامه دهخدا

محدوده

محدوده. [م َ دَ] (ع ص) محدوده. حد پیدا کرده. داری حد.

فرهنگ عمید

محدوده

قسمتی که با نشانه‌ها و علائم از بخش‌های دیگر متمایز شده باشد،
[مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد،

حل جدول

محدوده

حدود، دایره، قلمرو، منطقه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

محدوده

گستره، تنگنا، چارچوب

مترادف و متضاد زبان فارسی

محدوده

حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه

فارسی به انگلیسی

محدوده‌

Bounds, Compass, Confines, Environs, Limit, Pale, Radius, Realm, Reservation, Scope, Shot, Sphere

فارسی به عربی

محدوده

حدود، مدی

فرهنگ فارسی هوشیار

محدوده

محدوده در فارسی مونث محدود: دیوار بند ساماندار مرزین (اسم) مونث محدود جمع: محدودات.

معادل ابجد

محدوده

67

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری