معنی محل گذاشتن

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

محل گذاشتن

اعتنا کردن، توجه کردن، وقع نهادن، محل کردن، محل‌نهادن

فرهنگ فارسی هوشیار

محل گذاشتن

ارج نهادن نگریستن پاس داشتن (مصدر) اعتنا کردن اهمیت دادن. محل نهادن: حالا زنش بدون اجازه او از خانه بیرون آمده هیچ آن وقت صدایش هم که میزند باو محل نمیگذارد. یا محل سگ گذاشتن کسی را. او را باندازه یک سگ تلقی کردن (در جمله منفی استعمال شود) : محل سگ هم باو نگذاشت.

معادل ابجد

محل گذاشتن

1549

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری