معنی محمد جهان آرا

حل جدول

محمد جهان آرا

از سرداران جنگ ایران و عراق


آرا

نظرات وعقاید، عقاید انتخاباتی، جمع رای

جمع رای

فرهنگ عمید

جهان آرا

زینت‌دهندۀ جهان،
[مجاز] زیبا،
آرایندۀ جهان، نظم‌دهنده به جهان،


آرا

آراستن
آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمن‌آرا، بزم‌آرا، جهان‌آرا، خودآرا، رزم‌آرا، سخن‌آرا،
(اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب، زیور: میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدین‌اسعد: ۱۲۶)،

"

فرهنگ فارسی هوشیار

جهان آرا

آرایش کننده


آرا

(اسم) در ترکیبات بجای (آراینده) آید: بزم آرا جهان آرا رزم آرا عالم آرا صف آرا.

لغت نامه دهخدا

باغ جهان آرا

باغ جهان آرا. [غ ِ ج َ] (اِخ) باغی بوده است بهرات بعهد تیموریان و صفویان و در آن باغ از محمدهمایون پادشاه گورکانی هنگام پناهندگی، پذیرایی شده است. (از عالم آرای عباسی ص 98): خاقان عالیجاه... [سلطان حسین بایقرا] پاینده سلطان بیگم را در حباله ٔ نکاح کشید... و به احداث باغ مراد که بعد از چندگاه بباغ جهان آرا موسوم شد فرمان فرمود و معماران مدقق و مهندسان حاذق چهارباغی وسیع چهارصد وچهل جریب و قصری رفیع در غایت زینت طرح انداخته استادان بنا و عمله ٔ توانا آغاز کار کردند... و در اندک زمانی قابلیت جلوس همایون پیدا کرده خسرو کشورگشای از باغ زاغان بدانجا نقل نمود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 136). از پل مالان تا باغ جهان آرا کوچه ها و بازارها را آئین بستند و چهار طاقها بر افراختند. (همان کتاب ص 185). و رجوع به فهرست اعلام حبیب السیر شود.


آرا

آرا. (نف مرخم) مخفف آراینده، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آرا، رزم آرا، سپاه آرا، سخن آرا، صدرآرا، صف آرا، عالم آرا، عروس آرا، کشورآرا، لشکرآرا، مجلس آرا، معرکه آرا، معنی آرا، ملْک آرا، موکب آرا، نثرآرا، نظم آرا، هنگامه آرا:
ترا نیز با رزم او پای نیست
ز ترکان چنین لشکرآرای نیست.
فردوسی.
کجا نام آن نامور مای بود
بدنبر نشسته بت آرای بود.
فردوسی.
مر آن را میان جهان جای کرد
پرستشگه خاطرآرای کرد.
اسدی.
من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که میپروردم میرویم.
حافظ.
|| (اِ) زینت و زیب و آرایش:
نمیباید برافزودن اگر مشاطه ٔ قدرت
جمالی را بزیبائی نگاری کرد و آرایی.
نزاری قهستانی.

آرا. (اِخ) (کلمه ٔ لاتینی) یکی از صور فلکی. المحراب. الببغاء. المجمره. آتشدان. (ابوریحان).


محمد جهان پهلوا...

محمد جهان پهلوان. [م ُ ح َم ْ م َ دِ ج َ پ َ ل َ] (اِخ) ابن ایلدگز، دومین از اتابکان آذربایجان (568- 581 هَ. ق.).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آرا

رای ها

نام های ایرانی

آرا

دخترانه، مخفف آراینده آرایشگر-زیور زینت

ترکی به فارسی

آرا

میان، وسط

معادل ابجد

محمد جهان آرا

353

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری