معنی محمد حسینی (ققنوس)

حل جدول

محمد حسینی (ققنوس)

آبی تر از گناه

لغت نامه دهخدا

ققنوس

ققنوس. [ق َ] (معرب، اِ) به معنی ققنس است، و آن مرغی باشد که هزار سال عمر کند و عاقبت بسوزد. (برهان). رجوع به ققنس شود.


حسینی

حسینی.[ح ُ س َ] (ع ص نسبی) منسوب به حسین بن علی (سمعانی) سید حسینی، که از اولاد حسین بن علی (ع) باشد. سادات حسینی. همچون سادات حسنی. || کنایت از آدم ساده و بی تکلف: راسته حسینی بی قید و شرط. || یکی از اقسام انگور. (مجموعه ٔ مترادفات ص 51). || ظرفی است که آن را از (چرم) بلغار و گاهی از چرم هم دوزند. (برهان قاطع). نوعی ظرف سفالین لعاب دار. || یکی از دوازده مقام موسیقی. قسمی آواز. یکی از دو فرع مقامه ٔ اصفهان. نام پرده ٔ سرود. (شرفنامه ٔ منیری) (برهان). که آن را در آخر شب نوازند. (آنندراج) (غیاث اللغات): و مغنیان هموم این قول را در پرده ٔ احزان حسینی بر آهنگ تیزی مخالف راست کرده که... (جهانگشای جوینی).

حسینی. [ح ُ س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش تفت شهرستان یزد. 5هزارگزی باختر تفت کنار راه خراشاه به تفت. جلگه و معتدل. سکنه 390 تن. فارسی زبانند. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). صاحب آنندراج آرد: چشمه ٔ حسینی چشمه ای است در حوالی تفت یزد:
هر کس ز حسینی آب خورده
از ساغر گل گلاب خورده.
تأثیر (از آنندراج).

حسینی. [ح َ] (ع ص نسبی) نسبت به حَسین که بطنی از طی باشند. (سمعانی).

حسینی. [ح ُ س َ] (اِخ) تیره ای از ایل بلوچ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93).

حسینی. [ح ُ س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشه ٔ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی. دارای 286 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بزرک. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی است. راه مالرو است و در دو محل به فاصله یک هزارگز بنا شده که به نام حسینی بالا وپائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

حسینی. [ح ُ س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. واقع در 42هزارگزی شمال باختری طیبات و 105هزارگزی باختر راه اتومبیل روطیبات به شهر نو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

حسینی. [ح ُ س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج. واقع در چهل وهشت هزارگزی خاور سنندج و سه هزارگزی شمال شوسه ٔ سنندج به همدان. ناحیه ای است واقع در جلگه. سردسیر. دارای 350 تن سکنه میباشد. کردزبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی زنان: قالیچه، جاجیم، گلیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

حسینی. [ح ُ س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در هیجده هزارگزی خاور نیشابور.ناحیه ای است واقع در کویر شورزار. گرمسیر. دارای 125 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. و اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


علی حسینی

علی حسینی. [ع َ ی ِ ح ُ س َ] (اِخ) ابن محمد حسینی، مشهور به حکیم. رجوع به علی حکیم شود.

علی حسینی. [ع َ ی ِ ح ُس َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد حسینی جویمی شیرازی شافعی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی جویمی شود.

فرهنگ معین

ققنوس

(قُ) (اِ.) = ققنس:مرغی است افسانه ای که منقارش سوراخ های فراوان دارد و آوازهای عجیب درمی آورد. هزار سال عمر می کند و چون مرگش فرا رسد هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و آن قدر بال می زند تا هیزم آتش بگیرد و بسوزد و از خاکسترش ققنوس جدیدی ب

فرهنگ عمید

ققنوس

در افسانه‌ها، پرنده‌ای با سوراخ‌های بسیار بر روی منقار و آوازهای عجیب که هزار سال عمر می‌کند و هنگامی که عمرش به آخر می‌رسد هیزم بسیار جمع می‌کند و بر بالای آن می‌نشیند و بال بر هم می‌زند تا هیزم آتش بگیرد و خود با آن بسوزد،

فرهنگ فارسی هوشیار

ققنوس

(اسم) (نوشته اند) مرغی است بغایت خوش رنگ و خوش آواز. گویند منقار او ‎360 سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او بر آید و بسبب آن مرغان بسیار جمع آیند. از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد. گویند هزار سال بگذرد و عمرش باخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نباشد و گویند موسیقی را بشر از آواز او دریافته آتش زن. توضیح هر چند ققنس معرب کوکنوس یونانی است ولی تعریفی که برای آن در کتب اسلامی آمده با آن تطبیق می کند و ازاین رو بعضی ققنس را محرف فنیکس دانسته اند. در انگلیسی مثل این گونه ایست: هر آتشی ممکن است فنیکسی (ققنسی) در برداشته باشد) .

معادل ابجد

محمد حسینی (ققنوس)

546

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری