معنی محکوم علیه
لغت نامه دهخدا
محکوم علیه. [م َ مُن ْ ع َ ل َی ْه ْ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) آنچه بدو نسبت داده شده باشد. پس اگر قضیه حمیله بود آن را موضوع نامند و اگر قضیه شرطیه بود آن را مقدم خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). چنانکه در ترکیب «زیدٌ قائم ٌ» زید را محکوم ٌعلیه و قائم رامحکوم ٌبه گویند. (از غیاث). و رجوع به محکوم شود.
فرهنگ عمید
کسی که حکم به زیانش صادر شده،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه بدو نسبت داده شده باشد
معادل ابجد
229