معنی مخابره
لغت نامه دهخدا
مخابره. [م ُ ب َ رَ] (ع اِمص) اخبار و اطلاع بهمدیگر رساندن. (از ناظم الاطباء). ارسال و دریافت خبر. خبری که بوسیله ٔ تلگرام یا تلفن به دست آید و یا ارسال گردد. ج، مخابرات. و رجوع به همین کلمه شود.
- مخابره کردن، بهم دیگر خبر دادن. (ناظم الاطباء). ارسال خبری به وسیله ٔ تلگراف یا تلفن.
فرهنگ معین
خبر دادن و خبر گرفتن، مکالمه به وسیله تلفن یا تلگراف. [خوانش: (مُ بَ رِ) [ع. مخابره] (مص م.)]
فرهنگ عمید
خبر دادن،
خبر گرفتن،
مکالمه بهوسیلۀ تلگراف یا تلفن،
حل جدول
فرستادن یا گرفتن خبرها و پیامها با دستگاههای مخابراتی
فرستادن یا گرفتن خبرها و پیام ها با دستگاه های مخابراتی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخبار، ارسال، اعلام، خبررسانی، ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن، پیامی را با تلفن یا تلگرامابلاغ کردن
فارسی به انگلیسی
Communication, Wigwag
فارسی به ترکی
haberleşme
فارسی به عربی
مرور
فرهنگ فارسی هوشیار
مخابره و مخابرت در فارسی: این واژه در تازی برابر است با کشتکاری که کشاورز کاشت و داشت و برداشت را انجام می دهد و از بهره ی کار یک سیم را به روستا خاوند می سپارد در نپی (قران مجید) آمده است: ((انه نهی عن المخابره)) همانا او باز داشت از کشتکاری در زبان فارسی این واژه به جای دخشکر سانی و سرو نیدن (خبر دادن) به کار می رود. (مصدر) خبر دادن، خبری را بوسیله تلگراف و تلفن ابلاغ کردن، (اسم) ابلاغ خبری بوسیله تلگراف و تلفن. توضیح این کلمه در عربی قدیم بمعنی کشاورزی کردن آمده.
فارسی به آلمانی
Verkehr (m)
معادل ابجد
848