معنی مخلوط

لغت نامه دهخدا

مخلوط

مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

مخلوط

(مَ) [ع.] (اِمف.) آمیخته شده، به هم آمیخته، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق. محلول.

فرهنگ عمید

مخلوط

آمیخته‌شده، درهم‌شده، به‌هم آمیخته،

حل جدول

مخلوط

آمیزه

قاطی پاطی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخلوط

آمیخته، درهم

کلمات بیگانه به فارسی

مخلوط

درهم، آمیخته

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخلوط

آمیخته، آمیزه، درهم، درهم‌آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج

فارسی به انگلیسی

مخلوط‌

Intermixture, Admixture, Amalgam, Blend, Cross, Cocktail, Combination, Mélange, Mix, Mixed, Mixture, Potpourri

فارسی به ترکی

مخلوط‬

karışık

فارسی به عربی

مخلوط

خلیه، مزیج

فرهنگ فارسی هوشیار

مخلوط

آمیخته شده، در هم و شوریده

فارسی به ایتالیایی

مخلوط

misto

miscela

واژه پیشنهادی

مخلوط

میکس

معادل ابجد

مخلوط

685

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری