معنی مخلوط شده
لغت نامه دهخدا
مخلوط. [م َ] (ع ص) آمیخته شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم و شوریده و سرشته. (ناظم الاطباء).
- مخلوط شدن،آمیخته شدن. (ناظم الاطباء).
- مخلوط کردن، آمیختن و سرشتن و شوریدن. (ناظم الاطباء).
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
آمیخته شده، در هم و شوریده
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) آمیخته شده، به هم آمیخته، به گونه ای که قابل جداسازی باشند. مق. محلول.
فرهنگ واژههای فارسی سره
آمیخته، درهم
کلمات بیگانه به فارسی
درهم، آمیخته
فارسی به عربی
خلیه، مزیج
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
آمیختهشده، درهمشده، بههم آمیخته،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمیخته، آمیزه، درهم، درهمآمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج
معادل ابجد
994