معنی مخلوق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) آفریده شده، موجود.
فرهنگ عمید
[مقابلِ خالق] آفریدهشده، ساختهشده،
(اسم) انسان،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
آفریده
کلمات بیگانه به فارسی
آفریده
مترادف و متضاد زبان فارسی
آفریده، بنده، خلق، موجود، محدث، مبدع،
(متضاد) خالق
فارسی به انگلیسی
Creature
فارسی به ترکی
yaratık
فارسی به عربی
ان یکون، مخلوق
عربی به فارسی
افریده , مخلوق , جانور
فرهنگ فارسی هوشیار
آفریده شده، ساخته شده
معادل ابجد
776