معنی مددکار

لغت نامه دهخدا

مددکار

مددکار. [م َ دَدْ] (ص مرکب) یاریگر. ظهیر. حامی. دستگیر: و آنکه مددکارباشد او را در همه ٔ کارهاش. (تاریخ بیهقی ص 313).
باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش.
ناصرخسرو.
گر او لشکر آرد به پیکار من
نگهدار من بس مددکار من.
نظامی.
مددکار فکر شبانروز من
نمودار طبع نوآموز من.
نزاری.
|| مولی. ولی. وزیر. تبیع. عضد. (منتهی الارب). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || همدم. شریک. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || آن که در کارها دیگران را یاری دهد. رجوع به مددکاری شود.
- مددکار اجتماعی، در اصطلاح قضائی به کسی گفته میشود که قسمتی از وظایف ضابطان دادگستری را به نمایندگی مراجع قضائی انجام میدهد از جمله تحقیق درباره ٔ اطفال بزهکار، اداره ٔ امور کانون اصلاح و تربیت و تحقیق درباره ٔ موقعیت اجتماعی زوج یا زوجه که برای تحصیل اجازه ٔ طلاق به دادگاه مراجعه می کنند. طبق قانون مددکاران اجتماعی که در معیت مراجع مختلف قضائی انجام وظیفه مینمایند بایستی از بین فارغ التحصیلان آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی انتخاب شوند.

فرهنگ معین

مددکار

یاری دهنده، مددکار اجتماعی. [خوانش: [ع - فا.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

مددکار

مددکننده، کمک‌کننده، یار، یاور،

حل جدول

مددکار

خادم، یاری دهنده، حامی، دستگیر، پشتیبان

پشتیبان، دستیار، یاریگر، یاری دهنده، حامی

پشتیبان، پیشکار، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاری دهنده، یاور

یاررس، ظهیر

یاررس

یار رس، ظهیر

ظهیر

یاریگر, یاررس, یاور, خادم، یاری دهنده، حامی، دستگیر، پشتیبان, پشتیبان، دستیار، یاریگر، یاری دهنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

مددکار

صفت پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری‌دهنده

فارسی به انگلیسی

مددکار

Aid, Friend, Helper

معادل ابجد

مددکار

269

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری