معنی مدرن

لغت نامه دهخدا

مدرن

مدرن. [م ُ رِ] (ع ص) حطب مدرن، هیمه ٔ خشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یابس. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || جامه ٔ چرکین. || چرکین گرداننده. || شترانی که علف ریزه ٔ خشک را چرند. (آنندراج).

مدرن. [م ُ دِ] (فرانسوی، ص) تازه. نو. جدید. تازه باب شده. مد روز. باب روز.

فرهنگ معین

مدرن

(مُ دِ) [فر.] (اِ.) تازه، باب روز.

فرهنگ عمید

مدرن

هر آنچه به زمان حال و دورۀ معاصر مربوط است،
هرآنچه مطابق با یافته‌های علمی، فنی، و هنری روز دنیا باشد،
هرآنچه به امکانات رفاهی نو و پیشرفته مجهز باشد،

حل جدول

مدرن

نو، جدید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مدرن

امروزین، نوین

کلمات بیگانه به فارسی

مدرن

نوین، امروزین

مترادف و متضاد زبان فارسی

مدرن

تازه، جدید، نو، نوین، روزآمد،
(متضاد) کهن، مجهز، پیش‌رفته

فارسی به انگلیسی

مدرن‌

Contemporary, Modern, New

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

مدرن

حدیث

ترکی به فارسی

مدرن

مدرن

فرهنگ فارسی هوشیار

مدرن

تازه، نو، جدید

فارسی به ایتالیایی

مدرن

moderno

فارسی به آلمانی

مدرن

Modern, Neuzeitlich

معادل ابجد

مدرن

294

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری